عبارت-گروه سیاسی: می گویند عشق چیز پیچیده ای است. اگر منظوراز پیچیدگی؛ عمق و ژرفای حساس و اخالق باشد برای من قابل فهم است، اما اگر نیت از مفهوم پیچیدگی؛ اغماض و درهم فرورفتگی باشد، به عقیده این بنده کمترین، هیچ چیزی به اندازه »سیاست« پیچیده نیست. بهویژه در کشوری سیاستزده و نامنظم مانند ایران و مخصوصا در استانی سیاستخورده و مهالود همچون مازندران.
بعد از انتخاب حسن روحانی امید نسل جوان اهل اندیشه و عمل به بازشدن فضای سیاسی به نفع فرهنگ و حرکت معنادار به سمت جامعه مدنی بود. این جوانان امیدوار بودند به مدد این تجربه راه را برای حل بسیاری ازمشکالت بنیادین مازندران نظیر بحران زیست محیطی، مهاجرت وارونه، اقتصاد ناهماهنگ و...هموار سازند. زیرا آنها از نسلی میآمدند که فرصت خواندن و اندیشیدن را غنیمت شمرده بود و یک جانبه نگری دولت احمدی نژاد نیز آنها را برای جاری ساختن »امر سیاسی مصلحانه« بیشتر ترغیب میکرد.
نخستین انتخاب برای استانداری مازندران آنقدر نا امید کننده بود که بیش از عمل، حرف و حاشیه از دل استانداری بیرون می آمد و گل سرسبد ساختمان سفید سبزهمیدان هم معاون سیاسی وقت بود که به حمداهلل تا دلتان بخواهد سابقه اطالعاتی داشت و از آن طرف خالی از سابقه فرهنگی و اجتماعی بود. علیرضا یونسی بیشتر آمده بود تا حواسش به اوضاع باشد. نه حوصله تغییر را داشت و نه اصوال به آن اعتقادی. دوران معاونت او برای جوانان به ویژه اصالح طلبان که خود را آماده تدبیر سیاسی دولت برای ایجاد امید همگانی در استان کرده بودند، زمانه رکود و اندوه بود.
بعد از کناره گیری پیرمرد، نوبت به » احمد حسین زادگان« رسید. دوران معاونت سیاسی او کوتاه اما به اندازه کافی شیرین بود. در همان دوره کوتاه به اندازه تمام دوران 4 ساله یونسی برای سازمان های مردم نهاد مجوز فعالیت صادر شده و تعداد دیدارهای وی با احزاب و دانشجویان به شکل چشمگیری افزایش یافت. رسانه ها فرصت کردند اندکی با جسارت بیشتر بنویسند و فضای سیاسی استان با دعوت از چهره های جنجالی از دو گروه وارد فاز دیگری شد.
حسین زادگان اما پیشرفت کرد و به استانداری رسید و حاال او بود که باید معاون سیاسی خود را برمیگزید . همه چشم ها به انتخاب او بود تا در دو سال پایانی دولت حداقل برخی از وعده های آبدار آقای رییس جمهور محقق شود. او حسین حسن نژاد را برگزید. دوست قدیمی و از چهره های شناخته شده اصالح طلبان.
ُ حسن نژاد با آن عینکی که همیشه روی بینی سر می خورد بعالوه لحن آرام و دست های بلندش پا به اتاق معاونت سیاسی گذاشت اما عملکرد او آنقدر خنثی بوده است که گویا از آن روز تابحال اصال پای از اتاق بیرون نگذاشته. اگر چه او اهل تهدید و توبیخ و فشار سیاسی به اهالی اندیشه نبود اما کاری هم برای آنها نکرد. نویسندگان و روشنفکران در دوران وی نه مجالی برای حضور اجتماعی و فرهنگی یافته اند و نه اصال یک کلمه امیدوار کننده از آقای دکتر شنیدند.
او حتی گفتار درمانی هم پیشه نکرد و به گونه ای رفتار می کند که گویا مسئولیتش با مهدی رازجویان و یا حسن خیریانپور فرقی ندارد. نه سری به دانشگاه ها می زند. نه جوانان را به برگزاری نشست های سیاسی و فرهنگی ترغیب می کند، نه بودجه ای برای تهیه محتوای سیاسی مفید اختصاص می دهد. نه حواسش هست که در عصر اینترنت و دنیای دیجیتال اساسا مدیریت سیاسی تفاوتی ماهوی با دوران مدرنیته و سنت کرده است.
او هنوز همان انسان سنتی است که گویا ناگهان در میدان پست مدرنیته افتاده باشد؛ هاج و واج مشغول تماشا کردن است. نمی خواهم قصه حسین کرد شبستری یا ماتم سیاوش سر دهم و از هزاران کاری که می توانست بکند اما نکرد بگویم. اما بد نیست اشاره کنم این یادداشت مقدمه ای است برای بررسی های بیشتر عبارت. انتظار ما شکوفایی فضای سیاسی استان بود نه افزایش جمود و رکود و یکنواختی .
این غیبت عجیب آقای حسن نژاد در عرصه عمومی سیاسیت آنقدر عجیب است که مرا یاد خاطره ای در دوران راهنمایی می اندازد.
یادش بخیر دوستی داشتیم به اسم مصطفی که اساسا هیچ وقت نبود، همیشه از سرکالس جیم می زد و تا رویت را می چرخاندی خبری از مصطفی نبود. از قضا مصطفی به دلیل هیکل درشت و نگاه نافذش مبصر کالس شده بود. هرگاه از او سوال می کردیم مصطفی کجایی پس؟ می گفت: دنبال قاتل بروسلی.
آن روزها این شوخی به نظرمان بامزه می آمد اما امروز که با پدیدهای به نام حسین حسن نژاد در قالب معاونت سیاسی، اجتماعی و امنیتی مواجه می شوم با خود فکر می کنم به دنبال قاتل بروسلی بودن درواقع استعاره است از آدمی که هست اما نیست و معلوم نیست چه می کند