عبارت: اشاره به ماجرای جدید خانواده هاشمی رفسنجانی» دقت کنید؛ یک جور طلاق عاطفی را به ذهن متبادر میکند. از این رابطههایی که اخیرا در جامعه مد شده که برخی زوجها هنوز اسمشان در شناسنامه یکدیگر است اما ارتباط عاطفی یا فیزیکی خاصی با هم ندارند. جدا هستند از هم؛ با اینکه حتی گاهی همچنان در یک خانه زندگی میکنند... .
وزیر بهداشت که به مازندران آمد، انتظار نداشتیم که عصای جادویی با خودش به همراه آورده باشد تا بتوان با آن مثل این فیلمهای فانتزی، یکدفعه و به طرفهالعینی، کرونا را از ریشه نابود کرد. انتظار نداشتیم که وجب به وجب مشکلات فراوان مردم کرونازده را رصد کرده باشد یا خدای نکرده، دست از کلیگویی و نوید دادنهای پیاپی، برداشته باشد. اما انتظار داشتیم مقدار زیادی از حرفهای ایشان با واقعیتی که در مازندران، درباره کرونا جاری و ساریست، همخوانی و سنخیت داشته باشد.
تقریبا همزمان با این واقعه، «محسن هاشمی»، رییس شورای اسلامی شهر تهران و یکی از پسران مرحوم «هاشمی رفسنجانی»، با انتشار نامه-یادداشتی، به اظهارات چند روز پیش خواهرش؛ «فائزه»، که یکجورهایی ابراز تأسف کرده بود که «ترامپ» دیگر رییسجمهور آمریکا نخواهد بود، واکنش نشان داد و از خواهرش خواست که حرفهایش را اصلاح کند. یکجوری هم از او این را خواست که انگار حرف، موی سر است که بشود رفت آرایشگاه و اصلاحش کرد!
کاری به این ندارم که حرفهای فائزه هاشمی سنجیده بوده یا نسنجیده که بهطور کلی معتقدم، او میتوانست یک زن موثر در عرصه سیاست ایران باشد که نشد و نخواست و نتوانست و اتفاقا کم هم به همین مردمی که الان داعیه حمایت از آنها را دارد، آسیب وارد نکرد (مفصل است توضیحش)، اما او، اعتقادی را که داشته بیان کرده و ناگهان برادرش، رفته آن طرف خط ایستاده که یعنی «اصول کلی نظام برایم مهمتر از ارتباط خونی و خانوادگیست»، که حتما هم حرف درستیست اما در این مجال و به این شکل، درنیامده است!
حالا حتی این مسأله هم در این نوشته مدنظرم نیست چون میخواهم بنویسم برایتان که حرفهای وزیر محترم بهداشت در ساری و ماجرای «هاشمی علیه هاشمی» (این را از اسم فیلم معروف «کرامر علیه کرامر» گرتهبرداری کردم!) باعث شده به یک واقعه حساس و مهم و ترسناک، بیشتر فکر کنم. اینکه رفتار و گفتار برخی مسوولان ما به حدی دور از واقعیتها و نیاز روز جامعه و مطالبههای مردمی شده که آدم ناخودآگاه احساس میکند، این طلاق عاطفی، خیلی نزدیک و واقعی و قابل لمس شده است.
مردم با تعداد زیادی از مسوولان، دیگر هیچگونه ارتباط دلی و احساسی ندارند چون مدام میبینند و میشنوند که این مسوولان، انگار در دنیای دیگری زندگی میکنند. مثلا میبینند که بیمارستانها دیگر گنجایش ندارند و کادر درمان، برافروخته و خسته و مستأصل است اما میشنوند که وزیرشان میگوید؛ «هیچ بیماری در هیچ جای کشور، پشت در هیچ بیمارستانی سرگردان نبوده است»!
میشنوند که دختر رییسجمهور و رییس مجلس و رییس مجمع تشخیص مصلح نظام سابقشان، به صراحت میگوید که کاش، «ترامپ» رییسجمهور باقی میماند و اینجوری بر اثر افزایش فشارهای بینالمللی و تحریمها و ...، پدر ملت بیشتر از این درمیآمد تا شاید...، و آنوقت برادرش، بلافاصله به خواهر، نهیب میزند که؛ «درست است که در این سالها با تو و خانوادهات برخورد مناسبی نشد اما دلیل نمیشود که تو، دهانت را باز کنی و هر چه دلت میخواهی بگویی؛ خواهرم»!
از طرف دیگر، مردم میبینند و میشنوند که وزیر بهداشتشان میگوید که اجازه نمیدهیم هیچ کشوری واکسن کرونایش را بر روی مردم ما امتحان کند اما همان لحظه خبری به شکل رسمی منتشر شده که بین ایران و کوبا، قراردادی منعقد شده که واکسن کرونای مشترکشان، بر روی مردم ایران امتحان بشود! حالا بماند که سوال اساسیتر و قبلیتر این است؛ اگر خداراشکر میتوانیم واکسن کرونای داخلی بسازیم و تولید کنیم، پس چرا واکسن آنفلوآنزا را نتوانستیم تولید انبوه کنیم که رایگان برسد دست مردم و مجبور نباشیم برای واردات واکسن آنفلوآنزای هلندی و غیره، به مردم وعده سر خرمن بدهیم و در بازار آزاد به قیمت 400هزار تومان بدهیم دستشان؟!
طلاق عاطفی اما خیلی هم بد نیست. اولش سخت است. بعد کمکم عادت میکنی که به طرفت و دیگرانی که بعدها وارد زندگیات میشوند، خیلی دل نبندی. اینجوری نه کسی از تو انتظاری دارد و نه تو از دیگران متوقعی. همین که نفسی بیاید (اگر مازوت اجازه بدهد البته!) و ممد حیات بشود و تو لقمه نانی به کف آری و به غفلت نخوری، از سرت هم زیاد است! بقیه مسایل هم خب میگذرد دیگر؛ چرا سخت بگیریم؟ قبول دارید آقای وزیر و خانواده محترم هاشمی رفسنجانی؟! / خبرشمال