امروز : شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ ساعت : ۴:۴۷ AM
یادداشت عبارت
گلایه نامه ای به استاندار مازندران؛

مردم موش آزمایشگاهی نیستند آقای حسینی پور/ انجمن اوتیسم مازندران را دریابید

اوتیسم و استانداری مازندران
    -     کد خبر: 70162
    -     تاريخ انتشار : ۱۴۰۱/۶/۱۵|۰۶:۳۵
خانم تهم و پسرش که بارها سرگردان ادارات شما شدند، مشتی نمونه‌ی خروار هستند. مشتی نمونه‌ی سرگردانی روزانه مردم در ادارات دولتی. نمونه‌ای از وعده‌های بی‌سرانجام مسئولان و مثال خوبی از این حقیقت تلخ که بسیاری از اقشار آسیب پذیر در دولت قوی، ضعیف تر و تنهاتر شده‌اند.

گروه اجتماعی - عالین نجاتی: دولت ابراهیم رئیسی را به دو صفت می‌شناسند،  «دولت مردمی و دولت قوی» ، دو صفتی که در برخی از مواقع هیچ نسبتی با رفتار کارگزارانش در مازندران ندارد. آنگاه که نه نشانی از قدرت و نفوذ دیده می‌شود و نه از مردمی بودن خبری هست.
متاسفانه بسیاری از کارگزاران دولت جدید  «مردمی بودن» را با راه رفتن درمیان مردم یکی گرفته‌اند، تفسیری کاملا غلط و بدوی که موجب شده  «نمایش» جایگزین  «اقدام» شود و حقیقتِ مردمی‌بودن، یعنی «اولویت داشتنِ ملت» زیرسایه حرف و وعده از یاد برود.
تصور من این بود که دولت قوی به‌معنی قوت بخشیدن به مردم است، اما گویا برخی از مدیران دولت تعبیر و ترجمان دیگری دارند که متاسفانه این شعار را به ضد خودش بدل خواهد کرد. شاید منظور گ فهم آنها از دولت قوی این است که مدیرانش دارای قدرت باشند، نه‌اینکه ملتی قدرتمند بسازند! 

این گلایه البته شامل تمام رفتارهای دولت نمی‌شود، چه‌آنکه  «حسینی‌پور» استاندار مازندران سعی کرده است به نوبه‌ی خود ترجمانی به‌نفع مردم داشته باشد، اما وقتی ساختارها معیوب باشند و مدیران حوصله‌ی عمل کردن به شعارها را نداشته باشند و آنها را تنها برای درج در سربرگ اداری یا بنرها بخواهند، نتیجه بهتراز این نخواهد شد.
این گلایه‌نامه را برای استاندارمازندران می‌نویسم تا سرنوشت یک "مورد آزمایشگاهی" را با وی درمیان بگذارم. سرنوشت مادری را که بیش از سه‌ماه است در ادارات مختلف سرگردان است و جز وعده‌های توخالی هیچ هدیه‌ی دیگری از مدیران دولت قوی نصیبش نشده است. این مادر و فرزند بیمارش به معنای واقعی کلمه توسط مدیران شما «سرکار گذاشته شده‌اند». 
رفتار سیستم مدیریتی زیرنظر شما نه‌تنها به این مادر و همراهان فراوان‌اش قدرتی نداده است، بلکه اندک اعتماد‌به‌نفس و امید باقی مانده در دل آنها را نیز خشکانده. 

میخواهم حکایت مادری مهربان و فداکار را برایتان بگویم که برای آرامش افراد مبتلا به  «اوتیسم» در مازندران تلاش می‌کند و از جان و توان خود برای زنده نگه داشتن انجمن اوتیسم مایه گذاشته است.
انجمنی که از قضا مجوزش توسط استانداری مازندران صادر شده، اما به‌چشم کودکی سرراهی به آن نگاه می‌کند و نه‌تنها گره‌ای از کارشان نمی‌گشاید، بلکه موجب سرگردانی آنها در راهروی اداراتش شده است.
«خانم تهم» که خود از فرزندی مبتلابه اوتیسم نگهداری می‌کند، مسئول انجمن اوتیسم مازندران است. انجمنی که صدها کودک و نوجوان و بزرگسال را تحت پوشش و آموزش خود دارد و با هزینه‌ی شخصی اعضایش اداره می‌شود.
بیماری اوتیسم که یک بیماری ساده نیست. نگهداری کودکان مبتلا به اوتیسم آنقدر دشوار است که گفته می‌شود با جنگیدن در خط مقدم برابری می‌کند. بچه‌های مبتلا به اوتیسم اخلاق‌های خاص خود را دارند و اگرچه از تیزهوشی منحصربه‌فردی برخورداند، اما برای زیستن در جهان روتین ما بسیار آسیب‌پذیر هستند. حالا خودتان را جای مسئول انجمن اوتیسم بگذارید و بینید این انجمن با توانمندسازی خانواده‌های اوتیسمی، چه کمک شایان توجهی به والدینی می‌کند که نیازمند اندکی آرامش هستند. 

متاسفانه چندماهی است که صاحبخانه انجمن اوتیسم  را جواب کرده و این تشکل باید هرچه سریعتر مکان خود را عوض کنند، اما توانش را ندارند. اکثرشان از خانواده‌ای متوسط و ضعیف هستند و اجاره‌بها نیز به‌لطف عدم کنترل حاکمیت به نرخ جان آدمیزاد رسیده. 

«خانم تهم» که دل به شعارهای رئیس‌جمهور خوش کرده بود، تصمیم می‌گیرد برای اقامتی موقت از «استانداری مازندران» کمک بگیرد. نزد یکی از مدیران کل شما می‌رود و آن مدیر  فی‌المجلس با مدیرکلی دیگر تماس گرفته  و با لبخنداز حل مشکل خبر می‌دهد و مدیر انجمن را به آنجا می‌فرستد.
اما وقتی آقای مدیرکل با وی ملاقات می‌کند درکمال تعجب می‌گوید: حالا ما یک چیزی گفتیم، ولی قانون اجازه این کار را نمی‌دهد. 
مسئول انجمن مجددا به استانداری باز می‌گردد و شرح ماوقع می‌کند. مدیرکل ستادی دوباره با همان مدیرکل تماس میگیرد و مجددا مدیر انجمن اوتیسم را به آنجا می‌فرستد، اینبار آقای مدیرکل آب پاکی را روی دست «خانم تهم» ریخته و می‌گوید: "من پشت تلفن رودربایستی داشتم و قولی دادم اما توان انجامش را ندارم، پس لطفا دیگر به ما مراجعه نکنید." 

حالا شما خودتان را جای این مادر بگذارید. تقریبا مسئولی نمانده که این انجمن در خانه‌اش را به امیدی نزده باشد، اما رفتاری که واقع شده نه نسبی‌ با دولت قوی دارد و نه نشانه‌ای از مردمی بودن در آن دیده می‌شود. 

اگر استانداری مازندران به هردلیلی قدرت و اراده‌ی انجام کاری را ندارد، بهتر است با عنایت به سیره‌ی پیامبر صداقت پیشه کند و بگوید نمی‌توانم. نتوانستن به‌مراتب بهتر از امید بیهوده دادن است. 
اینکه به ملت وعده بدهید و آنها راه دنبال نخود سیاه بفرستید، بااینکه مدام خود را دولت «وعده‌های صادق» بخوانید فرسنگها فاصله دارد. 

آقای استاندار! اوتیسم بیماری بسیار سخت و طاقت فرسایی است. از آن دست بیماری‌ها که دولت باید به استناد فرمایشات رهبری، نگذارد جز رنج بیماری، درد دیگری به‌فرد بیمار و خانواده‌اش هموار شود. این رفتار خارج از عرف و ادب مدیران شما چهره‌ی دولت را به شدت نزد ملت مخدوش می‌کند. 

بدتر از این نمی‌شود که شما مادر یک نوجوان گرفتار وبیمار را دلخوش به وعده‌اي کنید و او را مثل توپ پینگ‌پنگ بین ادارات سرگردان نمایید و دست آخر زنی خسته و ناامید را در دل عصرت و تنهایی به حال خود واگذارید. 

اگر توان انجام کاری را ندارید، مرد و مردانه حقیقت را بگویید، نه اینکه به امید واهی دستمایه سردرگمی ملت شوید. 

خانم تهم و پسرش که بارها سرگردان ادارات شما شدند، مشتی نمونه‌ی خروار هستند. مشتی نمونه‌ی سرگردانی روزانه مردم در ادارات دولتی. نمونه‌ای از وعده‌های بی‌سرانجام مسئولان و مثال خوبی از این حقیقت تلخ که بسیاری از اقشار آسیب پذیر در دولت قوی، ضعیف تر و تنهاتر شده‌اند. 

انتظار می‌رفت مدیرکل ستادی شما در نخستین ملاقات و با التفات نسبت به دشواری این بیماری و مسئولیتی که مجوز صادرشده بردوش دولت گذاشته، کارش را متوقف کند و خود شخصا پیگیر یافتن مکانی برای این انجمن باشد، نه اینکه مدیر انجمن را بدل به موش آزمایشگاهی کند و بدون اینکه درک نماید در این گرمای طاقت‌فرسا، سرگردانی یک زن با نوجوان مبتلا به اوتیسم چه معنایی دارد، به صندلی اش تکیه دهد و چای بنوشد. 
بدتر از رفتار مدیرکل ستادی شما، نوع برخورد مدیرکلی است که مسئول انجمن را برای اختصاص مکان، نزد وی فرستادند. هیچ چیز تلختر از این نیست که شما امیدوارانه منتظر حل مشکل باشید، اما به شما بگویند: حالا من پشت تلفن یک چیزی گفتم... 

من بعنوان یک شهروند و یک روزنامه‌نگار شرمنده‌ام. من شرمنده امیرعلی فرزند خانم تهم و همه‌ی امیرعلی‌ها و افراد مبتلا به اوتیسم هستم که بارها پله‌ها و آسانسورهای نهادهای دولتی راتجربه کرده‌اند اما هیچکس توجهی به تنهایی و نیاز آنها نکرد. من شرمنده‌ام که توان مالی کافی برای حمایت از شما را ندارم، وگرنه اجازه نمی‌دادم غرور و شخصیت‌تتان در این بی‌تفاوتی ها جریحه دار شود. من شرمنده‌ام.

 

ارسال نظر

نام
پست الکترونیک
متن
captcha
ارسال